بابای پویا در "سرزمین بوقلمون"، یادداشت اول: درازنفسی های قبل از سفر

برادر «دکتر زحمتکتش» گلایه می کرد که تذکره الرفقای من را ننوشتی به کنار، مدت مدیدی است چیزی از خودت در نکرده ای. تایید کردم که بله، تلاشهای بیزینسی قلب سیاهم را تیره تر کرده و همان یک قاشق قریحه نویسندگی را از من گرفته. ایشان مجدد فرمایش کردند که از وقتی که کلبه درویشی ات را ترک کردی و به ملک جیک جیک هجرت کردی این بلا به سرت اومد. بشین تو خونه ات ماستت رو بخور داستانت رو بنویس.

نصیحت برادر «دکتر زحمتکش» در زمان خوبی بود: مسافرت پیش رو و احتمال پیش آمدن موقعیت های زیادی برای نوشتن. به هر حال چند روزی از زندگی روزمره فاصله گرفتن و در سرزمین دیگر بودن و فرصت برای دراز نفسی و خلاصی از محدودیت دویست کلمه ای ملک جیک جیک (توییتر).

جانم برای شما معدود خواننده های گلم بگوید که در راستای سلسه علمیات بیت المقدس برای پاره ای مذاکرات با مردی از سرزمین بادبانها با مهندس پاکدامن عازم سرزمین بوقلمون هستم. البته اینکه همسر مهندس پاکدامن هم با ایشان است و امین الملک با من موضوعی است علیهده که اگر فرصتی بود و عمری باقی در مقالی دیگر به این مقوله ها نیز پرداخته خواهد شد.

معمولا اولین کاری که برای اینگونه مسافرتها می کنم خرید لباس زیر نو است. نه اینکه لزوما لباسهای زیرم کهنه و مندرس و پاره پوره باشد بلکه وسواس خاصی دارم که هنگام پاره ای مذاکرات نونوار باشم. این عمل حقیر همیشه تعجب سید اصفهانی را برمی انگیزاند و البته ممکن است شک شکاکان را. حالا جوراب نو قبول که ممکن است پا به هر دلیلی از پای افزار به در آید ولی لباس زیر چرا؟ دلیلش را هم خود خنگم هم نمی دانم ولی خب این رسم همیشگی آماده سازی سفر به بلاد کفر بوده. یعنی تا بوده همیشه اینطور بوده.

به این صرافت هستم که این دفعه هم طبق آدام و رسوب کهنم پیش بروم یا به شیوه عهد پساکرونا طرحی نو دراندازم.

این که فردا این کنم یا آن کنم

خود دلیل اختیار است ای صنم

گاوهای مشاور

یه روز یه عده گاو ماده یک طرف حصار بودند و یک عده گاو نر اون طرف حصار.

گاوهای ماده به گاوهای نر میگن شما چقدر گاوید!

گاوهای نر میگن: یه دلیل بیارید که ما گاویم.

گاوهای ماده میگن: گاوید دیگه وگرنه با دیدن ما تحریک میشدید.

گاوهای نر میگن: تقصیر خودتونه که ما تحریک نمیشیم.

گاوهای ماده میگن: ما چه گناهی کردیم؟

گاوهای نر میگن: اگه هر روز صبح مراسم شیردوشیتون رو به صورت اوپن بوک برگزار نمی کردید حالا ما هم تحریک میشدیم.

گاوهای ماده میگن: والله ما ننه بابای پولدار نداشتیم که واسمون آیفون بخره، تو فضای مستهچن اندروید دست و پا می زدیم. تا بیاییم بفهمیم نسخه غیر رسمی اندرویدی کلاب هاوس هم اومده، دیر شده بود و حرفهای تخت طاووسی رو نشنیدیم؛ وگرنه موقع شیر دوشی چارقدی چیزی سرمان می کردیم که این بلا به سرمون نیاد.

گاوهای نر می گن: حالا کاریه که شده. ما یه دوست آفریقایی داریم چون تو کشورشون اینترنت درست و حساب نداشتن، تا حالا دستشون به دم هیچ گاوی بند نشده، لذا گربه رو هم ببینن تحریک میشن چه برسه به گاو ماده.

گاوهای ماده میگن: خدا از گاوی کمتون نکنه برادرا.

گاوهای نر یه کبوتر نامه بر رو میفرستن با این پیغام که: به یک گاو نر جورکش آفریقایی نیازمندیم. با امکان اقامت در چراگاهی با ویوی دریا.

گاو نر آفریقایی هم خدا خواسته چمدونش رو می بنده و قبل از بسته شدن کانال سوئز خودش رو فی الفور میرسونه به گاوهای قصه ما. گاوهای ماده که گاو آفریقایی رو اون طرف حصار میبینن خوشحال میشن و میگن بیا بغل ما.

گاو نر آفریقایی عقب عقب میره و با یه پرش گاوانه از روی حصار رد میشه.

گاوهای ماده خوشحال و خندان دوره اش می کنن و میگن حالا وقت ولو بغل ما بغل است.

گاو نر آفریقایی میگه: شرمنده خواهرا ! من فقط می تونم مشاوره بدم.

گاوهای ماده میگن: مگه تو گاو آفریقایی نیستی؟

گاو نر آفریقایی میگه: بر منکرش لعنت. مدارکش هم موجوده. فیلترشکنتون کار می کنه نشونتون بدم؟

گاوهای ماده میگن: مگه ما مسخره توییم؟ رزومه به چه درد ما میخوره؟ ما گاو عمل می خوایم، وگرنه اون همه گاو مشاور اون ور حصار بودن دیگه، تو رو میخواستیم چکار؟

گاو نر آفریقایی میگه: اون سالهای کرونایی یادتون هست؟

گاوهای ماده میگن: آها ن کروناز رو میگی؟ خب؟

گاو نر آفریقایی میگه: ما چون اینترنت درست و حساب نداشتیم حرفهای حکیمان به گوشمان نرسید. واکسن فایزر زدیم از گاو آفریقایی تبدیل شدیم به گاو اروپایی. چشمتون روز بد نبینه، Down grade شدیم. سالهاست حسرت یه اقدام عملی به دلمون مونده. الان هم فقط تو اینستا عکس و فیلمهای پیشا کرونامون رو می گذاریم و مجازا گاو آفریقایی هستیم.

خوانندگان گل دیگه منتظر نباشید، راوی قصه دروغ ما از این جا به بعدش رو دیگه یادش نمی آد که تعریف کنه.

متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش اصلاح نپذیرد

متکلم را تا کسی عیب نگیرد سخنش اصلاح نپذیرد

امشب (8 بهمن 1398) داشتم به یک سخنرانی از آقای دکتر رنانی گوش می دادم که در آذرماه 1398 در جمعی به نظر دانشگاهی در کاشان ایراد شده بود.

در طول سخنرانی استاد دو بار ناخواسته دچار اشتباه شد که چند نفر از حاضران به آرامی اشتباه ها را یادآور شدند و ایشان به صورتی عادی و طبیعی متوجه اشتباه خود شد، گفته اش را اصلاح کرد و سخنرانی به صورت طبیعی به روال خود ادامه یافت. یکی از اشتباه ها این بود که ایشان به جای اینکه بگویند نرخ متوسط باربری زنان ایرانی در چهل سال گذشته 7 فرزند در طول عمر زنان بوده گفتند در طول یکسال بوده.

یعنی وقتی سخنران یک آدم منطقی بوده و عقلانی صحبت کند و شنوندگان هم به همین وضع، اشتباه به سادگی تذکر داده میشود و به سادگی هم اصلاح می گردد.

حال مقایسه بفرمایید این مورد را با مواردی که ممکن است برای واعظان و مداحان بر مبنر رخ دهد. وقتی سخنران خود را مقدس می پندارد یا شنونده او را مقدس می پندارد قدرت نقد و گوشزد اشتباه حتی در عیان ترین موارد مانند مورد زیر قابل طرح و پذیرش نیست.

در فیلمی مربوط به مجلس یک روضه عاشورا که در فضای مجازی پخش شده بود مداح جمله ای به این مضمون داشت که شمر با دوچرخه آمد یا مشابه این عبارت که دوچرخه داشت که با اعتراض یکی از عزاداران مواجه شد و البته پاسخش را با دشنام داد و دیگر حاضران هم انگار اتفاق خاصی نبوده این دوچرخه وسط صحرای کربلا و …

یعنی حتی مواردی که نقد و توهینی هم به دین نیست کسی جرات یا جسارت نقد واعظ یا سیستم تقدس ماب را ندارد و نقد کردن و توضیح خواستن امری کاملا غیر طبیعی و خلاف عرف به شمار می رود.

ما به برد نیاز داریم

امشب (8 بهمن 1398) خبر برد 5 بر 0 استقلال ایران برابر الریان قطر در چهارچوب جام باشگاه های آسیا باعث اندکی شادی و غرور شد. بردی که در ادامه برد چند روز پیش هم 3 بر 0 برابر الکویت و در دیدارهای خارج از خانه بود.

پس از حادثه غمبار سرنگونی هواپیمای مسافری توسط پدافند سپاه و گرفته شدن حق میزبانی تیم های فوتبال ایرانی به دلیل نا امنی، آنچه مدیران سیاسی یا سیاست زده باشگاه های فوتبال ایرانی با اقدام های شعاری به ظاهر دنبال آن بودند حفظ «عزت بود. عزتی که پس از اتلاف بودجه و انجام مسافرت غیر ضروری و نمایشی و اظهار پیروزی دروغین در مذاکره با دبیر کل AFC به ذلت و پذیرش همان تصمیم اولیه کنفدراسیون فوتبال آسیا منجر شد.

آنچه اکثر حاکمان و برخی مردم ما نمی دانند یا نمی خواهند بدانند این است که فرد یا سیستم قدرتمند نیاز به جار زدن یا اثبات اقتدارش ندارد. خودروی لوکسی که فرد ثروتمند بر آن سوار است خاموش ترین فریاد و زبان بی زبان ثروت اوست. یوزپلنگ نیاز به اثبات سرعت خود در مسابقه دو با سگهای تازی ندارد. برد و کسب نتیجه نمایانگر اقتدار است، باعث عزت است.

یاد وضعیتی افتادم که «پیتر اندرشون» در داستانهای «فردریک بکمن» در کتابهای «شهر خرس» و «ما در برابر شما» گرفتار آن شده بود. یکی از بازیکنان باشگاهی که خود مدیرعاملش بود به دخترش تعرض کرده بود و اسپانسرها حمایت مالی اشان را قطع کرده بودند؛ و او برای خروج از بحران فقط به یک چیز نیاز داشت: اینکه برنده باشد.

واقعیت آن است که جامعه محلی یا جهانی فقط برنده ها را می بیند و به آنها اهمیت می دهد.

آموزه های ابزاری

دولت آن است که بی خون دل آید به کنار

ور نه با سعی و عمل باغ جنان این همه نیست

ابزار را نباید تالیف کرد

ابزار را باید استعلام کرد

حالا حوصله اش بود شرحی بر دعای عرفه هم می نگارم

بدرود

حد بی شرفی

نصفه شب دیشب هم با یک خبر بد دیگر از خواب پریدیم.  خبر بد کشته شدن این همه هموطن خودمان در اعتراضات و مراسم ختم (که خاک دو عالم بر سر ما و …) و سقوط هواپیما  یک طرف و ریخته شدن خون دیگر انسانها که در هر صورت اثر بد خودش را می گذارد  و کثیفی جنگ  و خون خون می آورد و … هم اضافه میشود. یکی از دوستان که به یک کشور عربی صادرات دارد و ما هم برایش قطعه می سازیم تماس گرفته که امروز به ایشان گفته اند باید کار را جمع کنند و بروند بیرون. خیلی راحت عده ای بیکار میشوند و حکومت باید نان مجانی بدهد و مجبور به سرکوبشان در زمان نانخواهی اشان بشود و دنبال تصویب بودجه و افزایش قاضی و زندان برای کاهش فساد و بزه برود.  این جنگ طلبان بی شرف حالیشان نیست که دارند تیشه به ریشه این ملت مظلوم می زنند. همه گونه ضرر یک طرف داغ دل این مادرانی که کودک و جوان رعنایشان را مفت و مسلم از دست می دهند کجای دلمان بگذاریم تو روح این سیاست کثیف که یک نفر کشته میشود سه روز عزای عمومی اعلام میشود و زمین و زمان برای تبلیغات بسیج میشوند و حداکثر سوء استفاده از مردم مظلوم برای احترام به فرمانده نظامی اشان میشود ولی برای چند ده نفر و چند صد نفر انگار نه انگار که اینها هموطن ما بوده اند و مفت و مسلم به خاطر خطای فاحش حکومت جان باخته اند. دریغ از یک تسلیت درست و حسابی، دریغ از یک رسیدگی، دریغ از یک عزای عمومی دریغ از یک عذر خواهی و دریغ از یک نفر که بازخواست شود. چقدر قدرت و سیاست کثیف است که روحانی نمایان حاکم به واسطه  آن روحشان را می فروشند و اصول ماوکیاولیسم را بهتر از خود ماکیاول اجرا می کنند. بابا حتی اگر بر فرض بعید در اعتراضات آشوبگران و اوباش را کشتید نباید بیایید و اظهار خوشحالی کنید؛ نباید بالای سر جنازه ها بایستید و رجز خوانی کنید؛ اینها هموطن شما و حاصل تربیت سیستم خود شما بوده اند. مگر وقتی یک پدر به قصد آگاهی دادن فرزند خود را تنبیه می کند نمی رود یک گوشه بغض می کند و زانوی  غم بغل می گیرد؟ مگر بعدش نمی رود بوسش می کند نازش می کند؟ مگر این بندگان خدایی که در مراسم ختم آقای سلیمانی زیر دست و پا له شدند به اصطلاح طرفداران شما نبودند؟ چرا به روشی رفتار می کنید که انگار خوشحال هستید که این میزان مردم خودشان را به کشتن می دهند که در تشییع فرد مورد علاقه شما شرکت می کنند؟ چرا حتی ظاهر رفتار را رعایت نمی کنید و از زیر دست و پا له شدن کودک و زن  بی گناه هم می خواهید برای خودتان پروپاگاندای تبلیغاتی درست کنید؟ تا چه بی شرفی و بی صفتی؟ تا چه حد؟

هر چیز که خوار آید، روزی به کار آید

روزهایی که اینترنت قطع بود مجبور شدیم از فاکس بیشتر استفاده کنیم. اینجا ایران است دیگر. فانوس ها را هم باید پر نفت در انبار داشته باشیم و نمی شود آنها را دور ریخت.

پیام رسانهای اینترنتی که آمدند و انواع کارکردها با آنها آزمایش شد، شرکت ها رو آوردند به داشتن حداقل یک شماره موبایل به عنوان شماره شرکت (مانند خط ثابت) و یکی از کارکردهای آن شد جایگزین فاکس.

البته خود من هیچ وقت از فاکس به دلیل درست کار نکردن آن خوشم نمی آمد و ایمیل که آمد، خوشحال شدم که خلاصه جایگزین فاکس به بازار آمد و راحت شدیم. ولیکن همانطور که قبلا بارها گفته ام به دلیل ضعف تاریخی فرهنگ کتبی، ایمیل هیچگاه در ایران به صورت جدی مورد استقبال و استفاده قرار نگرفت و نتوانست جایگزین فاکس شود.

خلاصه این ضرب المثل در این ملک کماکان صدق می کند که «هر چیز که خوار آید روزی به کار آید»

Google Map یا Waze؛ مساله این است

Google Map یا Waze؛ مساله این است

خواهر ستاره (همسر گلم) علاقه وافری به استفاده از برنامه Waze دارد و یکی از دغدغه های ذهنی اش وقتی با هم سوار بر خودرو جایی می رویم این است که چرا من از Waze استفاده نمی کنم و چرا اصلا آنرا روی گوشی نصب ندارم.

صرفنظر از نیاز به تطابق با زندگی در ملکی که به واسطه یک اعتراض به گرانی بنزین، اینترنت ده روز قطع می شود، این نکته را نباید از نظر دور داشت که استفاده از این برنامه ها باعث میشود که آدم خنگ شود و قوای تحلیلش به سرعت از دست برود. مثل استفاده از ماشین حساب می ماند که توانایی محاسبه ذهنی آدم را می سوزاند.

لذا حقیر سراپا تقصیر برای فعال نگه داشتن توانایی تحلیل ذهنی ترجیح می دهم که از نقشه استفاده کنم یا از google map که بخشی از تحلیلها را خودم انجام بدهم و اسیر دست و پا بسته نرم افزارها نباشم.

کثافت بی شرف

فحش دادن کار خوبی نیست. فحش خوار مادر دادن هم که دیگه بدتر. اصلا فحش دادن نشانه ضعف و کار آدمهایی است که زورشان نمی رسد بروند حرفشان را به کرسی برسانند و خودشان را با فحش دادن تخلیه می کنند.

ولی جواد جان قربون اون لقب جواد العلمایت بروم. مگر میشود به این روباه مکار، این روحانی بی شرف، که به جای حداقل اظهار تاسف از این حجم از سبعیت و خشونت و کشتار مردم ایران، با شوخی و خنده مشمئز کننده اش تو روی مردم شریف نگاه می کند و بازی «کی بود کی بود من نبودم» و «من نبودم دستم بود تقسیم آستینم بود» راه می اندازد؛ جز کثافت بی شرف چیز دیگری گفت؟!

اشتباه ما این بود که فکر می کردیم ایشان شاید با بقیه یک مقداری فرق داشته باشد. می خواستم از اسم روحانی به عنوان کنایه به اکثریت روحانیان استفاده کنم که دلم نیامد. دیدم کار درستی نیست بی شرفی روحانیان حکومتی را به دیگر روحانیان نسبت داد.

لازم است بنده حقیر هم مثل برادر جوادی حصار از آنهایی که تشویقشان کردم به یک آدم کثافت بی شرف رای بدهند پوزش بخواهم. بی شرفی که با اندک فشار بیفتد به دامن ولایت غیر علی وار. و شاید اشتباه ما این بوده که فکر کردیم بیرون دامن بوده. یعنی جوری که خنده این بی شرف اذیتم کرد سخنرانی رییسش که می گفت بر مردم پیروز شدیم و خوب دخلشان را آوردیم اذیتم نکرد. این است تفاوت انتخابی و انتصابی. مسوولیت می آورد لاکردار.

روحت شاد جرج اورول

روحت شاد جرج اورول پدرسوخته جاسوس. یعنی دو تا کتاب نوشتی (1984 و قلعه حیوانات) کانهو شرح حال امروز ماست.
کتاب قلعه حیوانات که شرح حال روز بود و بد جور توی چشممان.
کتاب 1984 نیز با کارهای جدید حاکم بزرگ (همین معنی جدید کلمه مستضعف) اوج کارت بود. همان «زبان نو» را عرض می کنم. مستحضر که هستی؟
آخه پدرسوخته چقدر تو هوش داشتی هفتاد سال پیش یک همچین روزی رو پیش بینی کردی. بیجا نگفته باشم، همین جنگ بین اوشینیا و اوراسیا هم در حال شکل گیری است و …
به عنوان یک فرد ایرانی دلسوز به طور عمیق و جدی حاکمان محترم را توصیه می کنم به خواندن چند تا کتاب من جمله همین دو تا کتاب. برادران گلم! به این سوی چراغ! فقط به خاطر خودتان و حفظ حکومتتان اینها را عرض می کنم. وگرنه که حقیر دلش می خواهد سر به تن شما ها نباشد.